تنهاییـم را در قنـوت نمـازم نشانـش دادم
گفتـم،خــ ♥ــدایا معنی تنهایی را خوب میدانی
مـن طاقـت آن را ندارم
خــ♥ــدایا ، بیا تنهاییـم را خریـدار باش
در دلـم به آرامی گفت بگو
"یـا حبیـب مـن لا حبیـب لـه"
خواستـم بگویـم، ولی بغـض راه گلـویـم را بسـت
قنوتـم به لـرزه افتاد و همه تنهاییـم بروی سجاده ریخت
دلـم و نمـازم هر دو شکست و در اشکهـایمتــ♥ـــــو را دیـدم
یـا حبیـب من لا حبیـب لـه