سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستاره ی سرد

نگران منی
دستان لرزانم را به آسمان بلند می‏کنم.
سرم را در آسمان می‏چرخانم. جز نور نمی‏بینم.
فریاد می‏زنم و پژواک صدایم را نمی‏شنوم.
چشمه چشمه اشتیاق از چشمانم جاری می‏شود.
زمین می‏چرخد، آسمان می‏چرخد و من...
من که تو را سال‏هاست در طوافم و تو ای قبله‏گاه راستین
من که «یا مَن هو اَقربُ إِلیّ من حَبلِ الوَرید»ی، 
چگونه خویش را از تو دور ببینم؟!
خود را از بیابان‏های غفلت، به سوی سرزمین نور می‏کشم؛ 
به مکانی که بهترین بندگان، در این روز پرالتهاب، 
تو را می‏خوانند. صدای عشق می‏آید.
صدا، صدای حسین علیه‏السلام است و من که چون
سنگ‏ریزه‏ای ناچیز، دل به اوج کلمات او بسته ‏ام، آسمان و 
زمین، با حسین علیه‏السلام می‏خوانند و تمام صحرا تکرار می‏کند.
فوج فوج فرشتگان، صحرای لم یزرع عرفات را پوشانده است.
بی‏سپاس، چگونه لب به سخن بگشاید، وقتی حسین علیه‏السلام ،
نعمت‏های تو را می‏شمارد و سپاس می‏گوید؟!
الهی!چگونه به درگاه تو روی آورم، وقتی خویش را آلوده پست‏ترین
عصیان‏ها می‏بینم و در توشه عملم جز زشتی و سیاهی نی اندوخته ‏ام؟
دعای امام را شامل این ذرات ناچیز و بی‏ارزش عرفات کن که بر
زمین، به امید عنایت تو نشستیم و حسین علیه‏السلام را شفیع قرار دادیم.
تمام اجزای این خاک اشک می‏ریزند و
تمام ذرات این صحرا فریاد می‏زنند: 
«اللهم انی ارغب الیک و اشهدُ بالرّبوبیّة
لکَ مُقراً بِانکَ رَبّی و الیک مَرَدّی».
علی خالقی